اصول کلی حقوق آنهایی هستند که عموماً توسط نظام های حقوقی عمده جهان به رسمیت شناخته شده اند. برخی از هنجارهای حقوق بین الملل به نیروی الزام آور هنجارهای اجباری دست می یابند که شامل همه کشورهایی می شود که هیچ گونه انحراف مجاز ندارند. با شروع دوره بهار و پاییز قرن هشتم قبل از میلاد، چین به ایالات متعددی تقسیم شد که اغلب با یکدیگر در جنگ بودند. متعاقباً، قواعدی برای دیپلماسی و پیمانبندی پدید آمد، از جمله مفاهیمی در مورد زمینههای عادلانه جنگ، حقوق طرفهای بیطرف، و تحکیم و تقسیم دولتها. گاهی اوقات این مفاهیم برای روابط با "بربرها" در امتداد حاشیه غربی چین در آن سوی دشت های مرکزی به کار می رفت.
یکی از نشانه های این امر می تواند این باشد که کشورهای غربی با قوانین بین المللی حقوق بشر سازگارتر هستند. با این حال، برخی دیگر استدلال میکنند که پذیرش گسترده حقوق بینالملل دلیلی بر این است که اصولی که بر آن استوار است، کاملاً غربی نیستند. با این حال، روشن نیست که بسیاری از کشورهای در حال توسعه برای پیوستن به این قوانین کاملاً آزاد هستند، همانطور که مثال WTO در بالا نشان می دهد. کشورهای غربی می توانند مشوق هایی را برای کشورهای کمتر قدرتمند فراهم کنند تا به خواسته های خود بپیوندند. با این حال، در هر صورت، این بدان معناست که حقوق بینالملل حداقل دارای قدرتی است، هرچند نه به اندازه سیستمهای حقوقی داخلی. قوانین داخلی از قانونگذاران داخلی سرچشمه می گیرد و زندگی شهروندان یک ایالت خاص را تنظیم می کند.
به طور مشابه، شبه قاره هند با انبوه دولتهایی که دائماً در حال تغییر هستند، مشخص میشد که در طول زمان قواعد بیطرفی، قانون معاهدات و رفتار بینالمللی را توسعه دادند. برای حفظ روابط دیپلماتیک بین کشورها سفارتخانه های موقت و دائمی ایجاد شد و روابط با کشورهای دور در اروپا و آسیای شرقی برقرار شد. معاهدات صلح 1648 وستفالیا، که توسط پروژه آوالون در دانشکده حقوق ییل بازتولید شد، چارچوبی را برای معاهدات مدرن ایجاد کرد و حق حاکمیت را برای حکومت بدون دخالت خارجی به رسمیت شناخت. در قرن بیستم، موضوع معاهدات به حقوق بشردوستانه، حقوق کیفری، مالکیت معنوی، فروش کالاها، محیط زیست، و فضای بیرونی و سایر موضوعات گسترش یافت. امروزه معاهدات به منبع اصلی حقوق بین الملل عمومی تبدیل شده اند و همچنین می توانند شامل ایجاد حقوق برای افراد باشند.
دو محقق، ادوارد هالت کار و هانس مورگنتائو، در همین زمان پیشنهاد کردند که حقوق بینالملل بهویژه برای درک رفتار کشورها ناتوان است. آنها از باوری آرمانگرایانه در حقوق بینالملل که برای دومین بار مانع از وقوع جنگ جهانی نشد، ناامید شدند. آنها در عوض ارزیابی «واقع بینانه»تری از روابط بین الملل بر اساس قدرت و منافع پیشنهاد کردند. بنابراین، مکتب واقعگرای بنیانگذار نظریه روابط بینالملل، اثربخشی و مرتبط بودن حقوق بینالملل را بهعنوان یک عامل تأثیرگذار تعیینکننده بر رفتار دولتها و تضمین صلح و امنیت بینالمللی زیر سؤال برد.
قوانین منطقه ای، مانند قانون اتحادیه اروپا یا قانون مکانیسم های حقوق بشر منطقه ای، از نهادهای بین دولتی منطقه ای سرچشمه می گیرد و دولت ها و افراد یک منطقه جغرافیایی یا رژیم حقوقی خاص را مورد خطاب قرار می دهد. حقوق بینالملل عمومی موضوع این فصل است و به روابطی که شامل دولتها، سازمانهای بیندولتی و بازیگران غیردولتی میشود، که امروزه شامل افراد، سازمانهای غیردولتی و شرکتهای خصوصی میشود، میپردازد. حقوق بینالملل خصوصی به تعارض قوانین مربوط میشود که ممکن است در مواردی که قوانین داخلی کشورهای مختلف اعمال میشود، بهعنوان مثال در موارد تجارت الکترونیکی فرامرزی، ازدواج یا تعهدات به وجود آید. جدای از تمایل طبیعی یک دولت به حمایت از هنجارهای خاص، نیروی حقوق بینالملل ناشی از فشاری است که دولتها برای رفتار مداوم و رعایت تعهدات خود بر یکدیگر وارد میکنند.
به عنوان مثال، در حقوق بین الملل دادگاه های قضایی یا شبه قضایی در زمینه های خاصی مانند تجارت و حقوق بشر وجود دارد. برای مثال، تشکیل سازمان ملل متحد، ابزاری را برای جامعه جهانی ایجاد کرد تا قوانین بینالمللی را بر اعضایی که منشور آن را نقض میکنند، از طریق شورای امنیت اجرا کنند. تضاد بین حقوق بین الملل و حاکمیت ملی موضوع بحث و مناقشه شدید در دانشگاه، دیپلماسی و سیاست است. مسلماً روند رو به رشدی در جهت قضاوت در مورد اقدامات داخلی یک دولت در پرتو قوانین و استانداردهای بین المللی وجود دارد. بسیاری از مردم اکنون دولت-ملت را واحد اصلی امور بینالملل میدانند و بر این باورند که تنها دولتها میتوانند داوطلبانه تعهداتی را تحت قوانین بینالمللی انجام دهند، و این حق را دارند که از نظر خود پیروی کنند.
به عنوان مثال، مداخله ناتو در کوزوو در سال 1999 بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل متحد اجرا شد. در ابتدا برای کمک به جلوگیری از گسترش کمونیسم در اروپا در طول جنگ سرد ایجاد شد، اما در سالهای پس از آن دوام آورد. اقدامات این سازمان در کوزوو به ایجاد کمیسیون بینالمللی مداخله و حاکمیت دولتی کمک کرد که یک گروه تخصصی خصوصی تحت نظارت دولت کانادا بود تا به چالش کوفی عنان دبیر کل سازمان ملل متحد در مورد چگونگی واکنش به نقض گسترده قوانین پاسخ دهد. بنابراین می توانید ببینید که چگونه یک ابتکار خصوصی به مرجع هنجاری عمومی تبدیل شده است. حقوق بینالملل که با نامهای اخلاق بینالمللی، حقوق بینالملل عمومی و حقوق ملتها نیز شناخته میشود، مجموعه قواعد، هنجارها و استانداردهایی است که عموماً بین ملتها الزامآور شناخته میشوند. این دستورالعمل دستورالعملهای هنجاری و چارچوب مفهومی مشترکی را برای دولتها در طیف وسیعی از حوزهها، از جمله جنگ، دیپلماسی، تجارت و حقوق بشر ایجاد میکند.
از زمان جنگ جهانی دوم، کشورها موافقت نامه های متعددی را در مورد مسائل پیش پا افتاده و عمیق، از جمله اشاعه تسلیحات هسته ای، تجارت، حقوق ماهیگیری، تغییرات آب و هوا، فضا، رفتار با دیپلمات ها، و قوانین جنگ امضا کرده اند.
جهت مطالعه مقاله ی دیگری در زمینه مشاوره حقوقی این سایت کلیک کنید
در حقوق بین الملل عمومی، به طور سنتی بین قانون صلح و قانون جنگ تمایز قائل شده است. قانون صلح روابط صلح آمیز را تنظیم می کند و شامل موضوعاتی مانند حقوق معاهدات بین المللی، حقوق روابط دیپلماتیک و کنسولی، حقوق سازمان های بین المللی، قانون مسئولیت دولت، حقوق دریاها، محیط زیست و فضا یا حقوق بین الملل اقتصادی است. از آنجایی که حقوق بین الملل هیچ سیستم قضایی اجباری برای حل و فصل اختلافات یا سیستم کیفری اجباری ندارد، به اندازه مدیریت نقض در یک سیستم حقوقی داخلی ساده نیست. با این حال، وسایلی وجود دارد که از طریق آنها نقضها مورد توجه جامعه بینالمللی قرار میگیرد و ابزارهایی برای حل و فصل وجود دارد.
جستجو در سازمان ملل
چارچوب قوانین مبتنی بر معاهدات و هنجارها و استانداردهای بینالمللی با کمک به حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات، تسهیل تجارت، مسئول نگه داشتن رهبران، و حمایت از ارزشهای جهانی برابری، عدالت و حقوق بشر، ارزش عملی قابلتوجهی دارد. پذیرش این تعهدات بینالمللی در چارچوبهای منطقهای و ملی رشد قوانین، سیاستها و رویهها را مطابق با قوانین بینالمللی قابل اجرا بیشتر میکند. کمیسیون حقوق بین الملل توسط مجمع عمومی در سال 1948 با مأموریت توسعه و تدوین تدریجی حقوق بین الملل بر اساس ماده 13 منشور سازمان ملل متحد تأسیس شد. به عنوان یک نهاد حقوقی متخصص، وظیفه آن تهیه پیشنویس کنوانسیونهایی در مورد موضوعاتی است که هنوز توسط حقوق بینالملل تنظیم نشدهاند و تدوین قواعد حقوق بینالملل در زمینههایی که قبلاً رویههای گسترده دولتها وجود داشته است. همچنین پیش نویس کنوانسیون وین در مورد روابط دیپلماتیک و کنوانسیون وین در مورد حقوق معاهدات و غیره را تهیه کرد.
فرانسیسکو دو ویتوریا (1486-1546) که درگیر رفتار اسپانیا با مردم بومی بود، از قانون ملل به عنوان مبنایی برای حیثیت و حقوق ذاتی آنها استناد کرد و نسخه اولیه برابری حاکمیتی بین مردم را بیان کرد. فرانسیسکو سوارز (1548-1617) تأکید کرد که حقوق بینالملل بر اساس قانون طبیعت استوار است. اثر او در سال 1625، De Jure Belli ac Pacis، سیستمی از اصول حقوق طبیعی را وضع کرد که همه ملت ها را بدون توجه به عرف یا قوانین محلی مقید می کند. او همچنین بر آزادی دریاهای آزاد تاکید کرد که نه تنها به تعداد فزاینده کشورهای اروپایی در حال کاوش و استعمار جهان مربوط می شود، بلکه امروزه به عنوان سنگ بنای حقوق بین الملل باقی مانده است. اگرچه مطالعه مدرن حقوق بینالملل تا اوایل قرن نوزدهم آغاز نشد، محققان قرن شانزدهم جنتیلی، ویتوریا و گروتیوس پایهها را پایهگذاری کردند و به طور گسترده به عنوان «پدران حقوق بینالملل» شناخته میشوند.
حقوق بینالملل عمومی از قوانین، قواعد و اصول کاربرد عمومی تشکیل شده است که به رفتار دولتهای ملت و سازمانهای بینالمللی در میان خود و نیز روابط بین دولتهای ملی و سازمانهای بینالمللی با اشخاص اعم از طبیعی یا حقوقی میپردازد. نباید آن را با حقوق بین الملل خصوصی اشتباه گرفت، که در درجه اول به حل تعارض قوانین در محیط بین المللی مربوط می شود، و تعیین می کند که قانون کدام کشور در شرایط خاص قابل اعمال است. در تحقیق در این رشته حقوق، محقق باید از حقوق تطبیقی، بررسی تفاوت ها و شباهت های بین قوانین کشورهای مختلف نیز آگاه باشد. حقوق تطبیقی ??مطالعه سیستم های حقوقی مختلف موجود در جهان است، یعنی حقوق عمومی، قانون مدنی، حقوق سوسیالیستی، حقوق اسلامی، حقوق هندو و حقوق چین. حقوق بین الملل چارچوب و معیارهایی را برای شناسایی دولت ها به عنوان بازیگران اصلی در نظام حقوقی بین المللی تعیین می کند. از آنجایی که وجود یک دولت مستلزم کنترل و صلاحیت قضایی بر قلمرو است، حقوق بینالملل به کسب قلمرو، مصونیت دولتها و مسئولیت قانونی دولتها در رفتارشان با یکدیگر میپردازد.
حقوق بین الملل عمومی به مجموعه قواعد و اصول حقوقی اطلاق می شود که حقوق و تعهدات بین المللی دولت-ملت ها را تعیین می کند و عملکرد سازمان های بین المللی را تنظیم می کند. همچنین نهادها و اشخاص غیردولتی به بخشی از حقوق بین الملل عمومی تبدیل شده اند. دامنه فعالیتهای تحت پوشش حقوق بینالملل عمومی در طول سالها افزایش یافته و موضوعات دیگری را شامل میشود، به عنوان مثال، حقوق بشر، حقوق بینالملل محیط زیست، حقوق کیفری بینالمللی، و حقوق بینالملل اقتصادی. نظام هنجاری حقوق بین الملل عمومی از چهار منبع مندرج در ماده 1/38 اساسنامه دیوان بین المللی دادگستری مشتق شده است، یعنی معاهدات، حقوق بین الملل عرفی، اصول کلی حقوق، و تصمیمات قضایی و آموزه های بسیار عالی.
با گسترش سازمانهای بینالمللی در طول قرن گذشته، در برخی موارد به عنوان طرفهای مرتبط نیز شناخته شدهاند. تفاسیر اخیر قوانین بینالمللی حقوق بشر، حقوق بشردوستانه بینالمللی و قانون تجارت بینالملل (به عنوان مثال، توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی فصل 11) شامل شرکتها و حتی افراد خاص میشود. امروزه بازیگران بیشماری وجود دارند که در ساخت، تفسیر، استفاده و اجرای هنجارهای بینالمللی مشارکت دارند. دولت ها همچنان بازیگران بین المللی اصلی و سازنده و مخاطب اصلی هنجارهای بین المللی هستند.
فردی شدن حقوق بین الملل
با این حال، برخلاف حقوق بینالملل مدرن، قوانین رومی ملتها به جای بین واحدهای سیاسی مانند دولتها، بر روابط با و بین افراد خارجی اعمال میشود. در نتیجه، دولت ها ممکن است تصمیم بگیرند که قوانین بین المللی را رعایت نکنند و حتی یک معاهده را زیر پا بگذارند. با این حال، چنین نقضهایی، بهویژه حقوق بینالملل عرفی و هنجارهای دستوری، میتواند با اقدامات قهری، از مداخله نظامی گرفته تا فشارهای دیپلماتیک و اقتصادی مواجه شود. چنین قوانینی با قواعد قانونی که در آن با رضایت مشترک جامعه در نهایت توسط قدرت خارجی/برتر اجرا می شود متفاوت است. حقوق بینالملل مجموعهای از قواعد حاکم بر روابط دولتهای دارای حاکمیت بینالملل است، اما هیچ قدرت حاکمیتی بیش از یک کشور مستقل وجود ندارد که بتواند قواعد حقوق بینالملل را اجرا کند.
اگرچه سؤالات مربوط به ارتباط و اثربخشی حقوق بینالملل همچنان وجود دارد، بهویژه زمانی که کشورهای قدرتمند از قدرت سیاسی خود برای «انحراف» قوانین بینالمللی استفاده میکنند، امروزه به ندرت کسی حقوق بینالملل را نامربوط اعلام میکند. بر این اساس، بحث از «آیا حقوق بینالملل واقعاً قانون است» به «چگونه هنجارهای بینالمللی اهمیت دارند» تغییر کرده است. رویکردهای لیبرال به IR اذعان می کنند که هنجارها نقش مهمی برای شکل دادن به ترجیحات دولت ها و همکاری بین المللی برای دستیابی به اهداف مشترک با تنظیم چارچوب های هنجاری مشترک دارند. مکتب انگلیسی برای جامعهای بینالمللی بحث میکند که در آن دولتها از طریق تعامل به طور طبیعی قوانین و نهادهایی را ایجاد میکنند، همانطور که در مثال خانوادهها در ابتدای این فصل نشان داده شد. مکتب سازنده گرایی بر فرآیندهای اجتماعی، از جمله هنجارهای قانونی که درک خود، نقش، هویت و رفتار کنشگران را شکل می دهد، تمرکز دارد. نظریه جنبش اجتماعی ایجاد و تأثیرات سازماندهی گروهی در جامعه مدنی را تحلیل می کند و اینکه چگونه مبارزات انتخاباتی، به عنوان مثال برای حقوق بشر، نیروی اجتماعی به دست می آورد و به نتایج سیاسی تبدیل می شود.
تجربیات آنها بر تفسیرهای بعدی حقوق بین الملل نیز تأثیر می گذارد، به عنوان مثال، در مورد اینکه چه کسی واجد شرایط پناهندگی است. سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد با ترویج آموزش و تحقیق در مورد حقوق بشر، عدالت و حاکمیت قانون، وظیفه مهمی در انتشار دانش در مورد حقوق بین الملل ایفا می کند. پایان جنگ جهانی دوم و پایان جنگ سرد احتمالاً مهم ترین حوضه تاریخی در توسعه حقوق بین الملل عمومی اخیر هستند. پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945 منجر به تأسیس سازمان ملل متحد و توسعه سریع چندین حوزه حقوق بین الملل از جمله حقوق بشر، حقوق کیفری بین المللی و حقوق بین الملل اقتصادی شد.
جهت کسب اطلاعات بیشتر از سایت وکیل ملک و مستغلات بازدید نمایید
اکثر ایالات همچنین قوانین اساسی و قوانین دیگری را تصویب کرده اند که به طور رسمی از حقوق اولیه بشر حمایت می کند. در حالی که معاهدات بینالمللی و حقوق عرفی ستون فقرات حقوق بینالملل حقوق بشر را تشکیل میدهند، اسناد دیگری مانند اعلامیهها، دستورالعملها و اصول اتخاذ شده در سطح بینالمللی به درک، اجرا و توسعه آن کمک میکنند. ارگان های اصلی و فرعی متعدد سازمان ملل متحد و آژانس های تخصصی در اعمال، اجرا و توسعه حقوق بین الملل مشارکت دارند. این کار به عنوان مثال شامل کار حقوقی کلاسیک در کمیسیون حقوق بینالملل و کمیتههای ویژه مجمع عمومی، کار عملی در زمینه و تلاشهای دیپلماتیک توسط دفاتر کمیساریای عالی و کارکنان آنها، یا اقدامات انجام شده توسط شورای امنیت است.
حقوق بینالملل از تلاشهایی برای مقابله با درگیری بین دولتها پدید آمده است، زیرا قوانین نظم و ترتیب را فراهم میکنند و به کاهش درگیری مخرب کمک میکنند. اولاً، قانون اغلب از قراردادها و معاهدات بین المللی بین دولت ها بیرون می آید. معاهدات مهمترین منبع حقوق بین الملل هستند و همچنین به عنوان خاستگاه IGOها هستند که به نوبه خود منابع مهم حقوق هستند. دوم، رویههای عرفی که در طول زمان تکامل یافتهاند، اغلب در قانون مدون میشوند. ثالثاً، اصول کلی حقوقی که در تعداد قابل توجهی از دولت ها مشترک است، می توانند بخشی از مجموعه حقوق بین الملل شوند. به ویژه در مورد مسائل فنی تر، تخصص آنها اغلب توسط رهبران سیاسی پذیرفته می شود.
مانند هر نظام حقوقی، بسیاری از موارد نقض تعهدات حقوق بین الملل نادیده گرفته می شوند. اگر مورد توجه قرار گیرد، ممکن است از طریق دیپلماسی و عواقب آن بر شهرت یک کشور متخلف، تسلیم شدن به تصمیم قضایی بینالمللی، داوری، تحریمها یا زور از جمله جنگ باشد. اگر چه ممکن است نقض در حقیقت رایج باشد، دولت ها سعی می کنند از ظاهر نادیده گرفتن تعهدات بین المللی اجتناب کنند. کشورها همچنین می توانند به طور یکجانبه تحریم هایی مانند قطع روابط اقتصادی یا دیپلماتیک یا از طریق اقدام متقابل علیه یکدیگر اعمال کنند. در برخی موارد، دادگاههای داخلی ممکن است علیه یک کشور خارجی به دلیل آسیبدیدگی قضاوت کنند، اگرچه این یک حوزه پیچیده حقوقی است که در آن قوانین بینالمللی با قوانین داخلی تلاقی میکند. اسپانیا، که امپراتوری جهانی اش باعث عصر طلایی توسعه اقتصادی و فکری در قرن های 16 و 17 شد، مشارکت کنندگان عمده ای در حقوق بین الملل ایجاد کرد.
حقوق بین الملل نیز به طور مشابه به رفتار با افراد در داخل مرزهای دولتی می پردازد. بنابراین یک رژیم جامع وجود دارد که با حقوق گروهی، رفتار با بیگانگان، حقوق پناهندگان، جنایات بین المللی، مشکلات ملیت و به طور کلی حقوق بشر سروکار دارد. همچنین شامل وظایف مهم حفظ صلح و امنیت بینالمللی، کنترل تسلیحات، حل و فصل صلحآمیز اختلافات و تنظیم استفاده از زور در روابط بینالمللی است.